یافتن ایده جذاب برای کسبوکار

چگونه ایدهای مناسب برای کسبوکار پیدا کنیم
هر کارآفرین مشتاقی این رویا را در سر دارد: وقتی در حال خوردن ساندویچ ژامبون و کره است و ویدیویی پیش پا افتاده را در یوتیوب میبینید ناگهان ایدهای درخشان در ذهنتان جرقه میزند، قلمی به دست می گیرید و نموداری را سرسری پشت بسته بندی چرب میان وعدهتان یادداشت می کنید. ده سال بعد، این ایده خلاقانه شما را مولتیمیلیونر کرده است و بستهبندی ساندویچ در کنار نامه تبریکی از طرف بیل گیتس و دالایی لاما در قابی روی دیوار ویلایتان در میامی آویزان شده است.
همه ما تصور میکنیم روزی ایده های ناب سر راهمان قرار میگیرد و زندگی ما را تغییر میدهد. اما باید بپذیریم، روایتی که شرح دادم تقریباً امکان پذیر نیست. در واقع به ندرت پیش میآید به صورت تصادفی با فرصتی مواجه شویم که همه چیز را تغییرمیدهد. اگر میخواهید به کار رویایی خود دست پیدا کنید پس نباید در خانه منتظر زنگ تلفن بمانید.اگر قصد خرید آپارتمانی را دارید، منتظر نباشید تا همکارتان کاملا اتفاقی درباره ملکی برای فروش صحبت کند. اگر بدنی ورزیده میخواهید تا حسادت همه را برانگیزید، نمیتوانید برای پیادهروی صرفا به بالا رفتن از پلههای منزلتان اکتفا کنید. روند کار همیشه یکسان است؛ هدفی را مشخص میکنید و سپس وارد عمل میشوید.
یافتن ایدهای مناسب برای کسبوکار نیز از این قاعده مستثنی نیست اما تهیه برنامهای عملی هم چندان ساده به نظر نمیرسد. میتوانید با قلم و کاغذی پشت میز آشپزخانه بنشینید و سعی کنید از ایدههای کسبوکار فهرستی تهیه کنید اما اگر ندانید که از کجا باید شروع کنید ممکن است این صفحه مدتها سفید باقی بماند.
مثلا وقتی به دنبال محل اقامتی هستید، نقطه شروعتان واضح است؛ فقط کافی است در گوگل جستجو کنید تا صدها فهرست به شما پیشنهاد دهد. اما جستجو در گوگل برای یافتن ایدهای سودآور در کسبوکار که تاکنون به فکر کسی نرسیده باشد بیشک کافی نیست.
باید با تهیه برنامهای عملی به ایدهای مناسب دست پیدا کنید. باید متوجه بشوید چگونه ایدههای کسبوکارتان را پیدا کنید؟ و وقتی به ایدهای دست پیدا کردید چگونه بفهمید که مناسب و البته جذاب است؟
افسانه ایده خلاقانه
شاید یافتن ایدهای همچون اینستاگرام که توانست مخترعش را در کوتاهترین زمان ثروتمند کند، اصلا ساده نباشد. توسعه ابتدایی این برنامه در اشتراکگذاری عکسها فقط هشت هفته طول کشید. بلافاصله پس از راه اندازی در اکتبر ۲۰۱۰ ، اینستاگرام در مرکز توجه قرار گرفت ؛ یعنی توانست در مدت یک هفته، ۱۰۰ هزار کاربر جذب کند و در کمتر از سه ماه، این رقم به یک میلیون رسید. کمتر از ۱۸ ماه پس از آغاز فعالیتش، فیسبوک، شرکت را به ارزش یک میلیارد دلار خریداری کرد. دو بنیانگذار آن، کوین سیستروم و مایک کریگر هر کدام به ترتیب 400 و 100 میلیون دلار به جیب زدند.
تصور کنید فقط در یک سال و نیم کار توانستهاید صدها میلیون دلار درآمد کسب کنید! در واقع روایت چنین حکایتهایی میتواند امیدبخش ایدههایی ساده برای تغییر زندگی ما باشد. اینستاگرام بر پایه ایدهای خلاقانه بنا شد اما از کجا نشأت گرفت؟
کوین سیستروم، پیش از راهاندازی اینستاگرام، برنامهای به نام Burbn طراحی کرد. این برنامه، ایده چندان بکری نبود و فقط موقعیت مکانی شما را در مکانهای مختلف مانند کافه یا رستوران نمایش میداد. در آن زمان، برنامههای زیادی با این قابلیت وجود داشتند که معروفترینشان Foursquare است. از آنجایی که این برنامه با زمانه خود سازگاری داشت، سیستروم توانست نزدیک به پانصد هزار دلار برای سرمایهگذاران سود به همراه آورد. دراین بخش به موارد زیر توجه کنید:
- نکته اول: ایده خوب، همیشه 100 درصد بکر نیست. بهتر است ابتدا محصول خود را با مفهومی اثبات شده تطبیق بدهید. اما فقط کپی از روی ایدههایی که در حال حاضر کارآمد هستند، کافی نیست. سیستروم فقط سه ماه پس از راهاندازی Burbn متوجه شد که استارتاپ آنها کارایی ندارد.
- نکته دوم: تنها راه برای اطمینان از کارایی ایدهتان این است که شروع به فعالیت کنید و شاهد نتایج آن باشید.
- نکته سوم: ممکن است ایده اولیه شما کامل نباشد اما نباید آن را دور بیندازید. بهتر است ببینید که آیا میتوانید از بازخوردهای اولیه کاربران برای تکامل آن بهره ببرید.
- نکته چهارم: وقتی در پروژه غرق شوید، درهایی غیرمنتظره به رویتان گشوده میشود.
چگونه در یک شب موفق شویم (البته بعد از چند سال!)
جملات تشکیل دهنده عنوان این قسمت ظاهرا تناقض دارد اما نگران نباشید؛ عنوان درست است. زمانی که موفقیت شخصی را میبینیم به اشتباه فکر میکنیم که یه شبه موفق شده است. درست است که در مدت کوتاهی موفقیتهایی کسب کرده اما واقعیت این است که در پس این موفقیت به اصطلاح یک شبه ماهها و سالها تلاش مرتبط و غیرمرتبط وجود دارد. یک کارآفرین مشهور میگوید : “بله یک شبه موفق شدم ،اما شبی که سی سال طول کشید.” اگر کسی روحیات کار آفرینی را در خود می بیند باید از جایی شروع کند و قدم اول را بردارد. یک ضرب المثل چینی می گوید سفر یک هزار مایلی با برداشتن اولین قدم آغاز می شود. کارهای تخصصی در دنیا مخصوصا ایران فضای خیلی زیادی برای کسبوکار دارد و به یک نکته اساسی نیاز دارد که همان تخصص است.
تناقض ایدهها؛ چرا بهترین ایدهها به ذهن کسانی خطور میکند که نیازی به آن ندارند
اینستاگرام قرار بود برنامه مکانیابی باشد، توییتر قرار بود سایتی برای پخش پادکست باشد و حتی نینتندو فعالیتش را با فروش کارتهای بازی آغاز کرد و تقریبا صد سال طول کشید تا به ایده بازیهای ویدیویی که موجب تحول آن شد، دست پیدا کند. بنابراین، ایده ابتدایی شما لزوما کارآمد نیست، بلکه قرار است کمکم وارد میدان بازی شوید. حا سوال این است: ایدهها ازکجا نشأت میگیرند؟ در پاسخ باید گفت دو راه برای یافتن ایده وجود دارد:
1- حل مشکل موجود: آمریکاییها به آن Scratch your own itch میگویند؛ یعنی دقیقا محا خارش را بخارانید. مزیت این شیوه در این است که به صورت شهودی به مشکل پی میبرید زیرا دقیقا محل خارش را میدانید و دیگر نیازی به بازخوردها ندارید، حتی اگر بخواهید این کار را برای شخصی دیگر انجام بدهید (کمی به سمت راست بخارانید). مثل تاسیس سایت دیجیکالا که دلیلش موفق نشدن بنیانگذاران دیجیکالا برای پیدا کردن یک فروشنده مورد اعتماد برای خرید دوربین خوب بود و برای پر کردن این خلأ خودشان دست به کار شدند و سایت دیجیکالا را راهاندازی کردند.
2- تشخیص نیاز دیگران: درک نیازهای دیگران، مستلزم نظارهگری، مشاهده دقیق و همچنین درک درستی از پیچیدگیهای روانشناسی انسان است. وقتی بر این مهارتها مسلط شوید، آنوقت زمین بازی نامتناهی خواهد شد. همه با مشکلاتی مواجه هستند و برای شناسایی آن فقط کافی است سوالاتی درست از خودتان بپرسید. برای مثال کریستف باسل، نخستین برند ساعتهای لوکس استرالیایی روی هویت ملی استرالیاییها دست گذاشت و طراحی هر ساعت به گونهای است که چشماندازی از این سرزمین وحشی را نمایش میدهد. اما کریستف استرالیایی نیست، او اهل آلزاس فرانسه است. در واقع، اون فقط نیازی را شناسایی کرد و محصولی را متناسب با آن تولید کرد.
چگونه نیازها را تشخیص دهیم
ایده مناسب برای کسبوکار همان مشکلی است که میتوانید آن را به شیوهای منحصر به فرد برطرف کنید.
دو نکته مهم در این تعریف وجود دارد:
1- مشتری شما دچار مشکلی شده است که باید برطرف شود.
2- شما در میدانی رقابتی قرار دارید که میتوانید بهترین، سریعترین یا ارزانترین راه حل ممکن را در مقایسه با رقیبان خود پیشنهاد بدهید.
به یاد داشته باشید ایده مناسب، صرفا نیازی بکر نیست. مثلا اگر در حوزه گرافیک و فروش، استعداد دارید، میتوانید به عناون طراحی مستقل به موفقیت دلخواه دست پیدا کنید حتی اگر ایدهتان پیشپاافتادهترین ایده دنیا باشد.
مشکلات واقعی، مشکلات موجود
باید سعی کنیم بفهمیم چه مشکلی میتواند دیگران را به استفاده از محصولی غیرضروری ترغیب کند.
مثال اول – مشکل: در دفترتان هستید و اصلا حوصله ندارید اما تا ساعت 5 عصر نمیتوانید آنجا را ترک کنید. راه حل: فیسبوک را باز میکنید
مثال دوم – مشکل: تمام وقت مشغول کار هستید و کمتر به خانه میآیید، اما میخواهید به همسرتان ثابت کنید که همه این کارها را برای او انجام میدهید نه برای رفع نیازهای خودتان. راه حل: کارت هدیه 10 میلیونتومانی به او میدهید.
وقتی کسی محصولی را خریداری میکند، در واقع، به دنبال رفع مشکلی است که دستکم از نظر او جدی و واقعی به نظر میرسد. اگر بتوانیم به نحوه مواجهه او با مشکل پی ببریم، انگیزهاش را نیز بهتر درک خواهیم کرد.
از دیدگاه بازاریابی، آنچه موجب برزو مشکل میشود، کاملا به مخاطب بستگی دارد. فردی که چند کیلوگرم اضافه وزن دارد، هر روز با نگاه کردن به خود در آینه رنج میبرد، پس این مشکل اساسی است اما ممکن است به آن اهمیتی ندهد پس دیگر مشکل محسوب نمیشود.
رنج بسیار ترغیبکنندهتر از لذت است
به جای پاسخ به خواسته بیشتر به فکر مشکل مشتری باشید. همه ما بیشتر به خواسته فکر میکنیم و به چیزهای زیادی نیاز داریم یا حتی میخواهیم که نیاز داشته باشیم اما این به تنهایی برای اقدام کردن کفایت نمیکند. آسپرین بسیار راحتتر از ویتامین به فروش میرسد. در حقیقت، سردرد، رنجی آنی است که اقدامی فوری را به دنبال دارد، در حالی که سالم بودن خواستهای انتزاعی است که میتوانید بدون هیچ عواقبی، آن را مدتها نادیده بگیرید. این نکته بسیار اهمیت دارد که بدانید مشتریانتان فقط به این دلیل که شما ماهر هستید یا خودشان نیاز به انجام کاری دارند، هزینه مشاوره یا محصولتان را پرداخت نمیکنند؛ در واقع محصول شما باید رنجی عمیقتر را تسکین بدهد.
مشکلی رنجآور، فوری و روشن پیدا کنید
بهترین راه حل برای این مسئله، این است که مشکلی رنجآور، فوری و شناخته شده پیدا کنید.
رنجآور: مشکل باید برای مشتریان شما رنجآور باشد، چه از نظر جسمی یا عاطفی.
فوری: همه ما به طور طبیعی اهمالکار هستیم. بنابراین، هر چه مشکل فوریتر باشد، انگیزه ما نیز برای حل آن بیشتر میشود.
روشن (و حتمی): مشتری باید از مشکل خود آگاه باشد و آن را مهم بداند. اگر کسی از مشکلش آگاه نباشد، هرگز نمیتوانید او را متقاعد به خرید محصولتان کنید.
پس هر ایدهای که دارید، سعی کنید بر محور این سه وجه حرکت کنید. هدفی را انتخاب کنید که رنج بیشتری میبرد، مشکلی را انتخاب کنید که فوریتر است و هدفی را انتخاب کنید که از مشکل خود آگاه است.
آیا باید به دنبال علاقهتان بروید؟
در دنیای واقعی و به دور از توهم کسبوکار هر روز با چالشهایی سروکار دارید در نتیحه آن وسوسه میشوید تا کنارهگیری کنید اما علاقه به شما کمک میکند تا با توان و اراده بیشتری در این مسیر استوار بمانید و از پس چالشها بربیایید.
بدیهی است که اشتیاق موجب میشود سختتر کار کنید، مشتریهایتان را سادهتر متقاعد کنید و بازار فروش را بهتر بفهمید. شکی نیست که علاقه، مزیتی مهم محسوب محسوب میشود؛ اما باز هم کافی نیست.
چرا اشتیاق تجاری به دردسر تجاری تبدیل میشود
فراموش نکنید کسبوکار شما در صورتی موفق میشود که به نیاز مشتریها پاسخ بدهد. اگر هدفتان از راهاندازی پروژهای صرفا دنبال کردن علاقهتان است باید بدانید شما سرگرمی شخصی خود را آغاز کردهاید و این دیگر کسبوکار به شمار نمیآید. دنبال مردن سرگرمی هیچ اشکالی ندارد اما اهداف آن با کسبوکار کاملا متفاوت است. در واقع، سرگرمی برای لذت شخصی شما صورت میگیرد اما کسبوکار بر اساس نیازهای مشتریان پیش میرود.ممکن است آنچنان درگیر خواستههای خودتان بشوید که خواستههای مشتریان را فراموش کنید.به این ترتیب با تناقضی دیگر مواجه خواهیم شد؛ هر چه بیشتر درباره موفقیت خود فکر کنید، دیگر فرصتی برای فکر کردن به مشتری باقی نمیماند و احتمال موفقیت شما کمتر میشود.
بنابراین برای ریسک کمتر در بیشتر مواقع بهتر است ایدهای سودآور انتخاب کنید حتی اگر علاقهای به آن ندارید. بدترین کار ممکن این است که اشتیاق خود را به کاری طاقتفرسا تبدیل کنید و به این ترتیب آن را از بین ببرید. در کتاب اشتیاق اثر دنیل پینک به نقل از روانشناس آمریکایی، ادوارد دسی آمده است: “وقتی پول به عنوان پاداشی برای فعالیت انجامشده در نظر گرفته میشود، افراد دیگر علاقه ذاتی خود به انجام آن فعالیت را از دست میدهند.” در حقیقت، اگر برای انجام کاری پول دریافت کنید، آن کار تبدیل به شغل میشود حتی اگر در ابتدا اشتیاقی پرشور بوده باشد.
چگونه علاقه، استعداد، پول و وقت آزاد را درهم آمیزیم
کارافرینهای بزرگ دنیا از نیرویی عمیق الهام میگیرند که آن را علاقه سطح دو مینامیم. در واقع آنها با مشکلی خاص، روندی خاص، حرفهای خاص یا گروهشان ازدواج کردهاند. توجه داشته باشید که علاقه سطح دو همچون سرگرمی نیست و ترکیبی از سه عامل است:
1- احساس کنید کارتان مفید است (مانند حل مشکل سهوجهی).
2- در کاری که انجام میدهید مهارت داشته باشید (باری مثال، در یک زمینه مدتها کار کرده باشید).
3- پروژههای گروهتان را کنترل کنید (هنگام ارتقای کسبوکارتان).
علاقه سطح دو، کسبوکاری ثمربخش است که استعدادهایتان را به کار میگیرد و این امکان را فراهم میکند تا کنترل زندگی خود را به دست بگیرید.این علاقه میتواند به هر کسبوکاری مربوط باشد حتی در حوزههایی که از بیرون کسلکننده به نظر میرسند. بخی طراحان وب هستند که از یک برنامهنویسی کامل بسیار لذت میبرند. متخصصان سئو که همواره نتایج جستجوی گوگل را فتح میکنند درست مانند کوهنوردانی در مقابل هیمالیا هستند که گویی عمیقترین رازهای جهان را کشف کردهاند.
منبع: بخشهایی از مقاله از کتاب ((امپراتوری تو در یک کولهپشتی)) برداشت شده است.
نویسنده: استن للو
ناشر: شمعدونی
ترجمه: محیا احمدی پور
درباره سید احمد داداش نژاد
کار اصلی من ارائه آموزشهای کاربردی به شما کارآفرینها و مدیران برای رشد کسبوکار هست تا به جایگاه واقعی خودتون برسید.
نوشته های بیشتر از سید احمد داداش نژادمطالب زیر را حتما مطالعه کنید
برای راهاندازی کسبوکار اینترنتی خود دلیل محکمی داشته باشید
در این پادکست به این میپردازیم چرا و چطور باید برای راهاندازی کسبوکار خود دلیل محکمی داشته باشیم تا با هر بادی که میوزد جهت خود را تغییر ندهیم یا متوقف نشویم.
4 تصور رایج اشتباه راجع به بازاریابی
در این مقاله به 4 تصور اشتباهی پرداختم که نشان میدهد بازاریابی آن چیزی نیست که شما فکر میکنید.
هنر شروع کردن کسبوکار با وجود ترسها و تردیدها
بسیاری از کارآفرینهای با تجربه یک روز میگویند: ای کاش تجربه الانم را در شروع کار داشتم.
دیدگاهتان را بنویسید