هنر شروع کردن کسبوکار با وجود ترسها و تردیدها

بسیاری از کارآفرینهای با تجربه یک روز میگویند: ای کاش تجربه الانم را در شروع کار داشتم.
در تمامی سالهایی که در زمینه شبکههای کامپیوتری، بازیسازی و بعد از آن دیجیتال مارکتینگ مشغول به کار بودم این جمله را من هم بارها در چالشها و مواقعی که آسیب میدیدم بیان کردم (داستان من). چه بسیار بیراهههایی که امروز برایم مشخص و واضح هستند اما در ابتدا و حتی میانه راهِ پیموده شده، به خیال شاهراه وارد آنها شدم و سر از ناکجاآباد در آوردم. چه بسیار تصمیماتی که نباید گرفته میشد و من را فرسنگها از مسیر اصلی منحرف کردند؛ اما با همه این چالشها و تردیدهای مسیر، اگر یک چیز را خوب متوجه شده باشم این است که باید شروع کرد و اجازه نداد ترسهای بیهوده و اهمالکاری، موجب شوند فرصتها را از دست بدهیم.
در کسبوکار نوستراداموس نداریم!
هیچ فرد یا شرکتی در ابتدای کار نتوانسته آینده را پیشبینی کند و هیچ وقت هم این اتفاق نخواهد افتاد. درست است که باید هدفگذاری و بر مبنای آن برنامهریزی کنیم و وجود این موارد صدها بار بهتر از نبودشان است اما باید این را هم بدانیم که هیچ وقت برنامهریزی ها به صورت کامل محقق نخواهد شد. البته این موضوع لزوما بد نیست و چه بسیار کارآفرینها و شرکتهایی که در مسیر روند خود را کاملا اصلاح کردند و کاملا نتیجه دیگری گرفتند. آنها به خوبی متوجه شدند که برای نتیجه گرفتن باید چرخه یادگیری، به کارگیری، اصلاح و بازخورد را به صورت همیشگی اجرا کنند.
به سوالهای ساده جواب بدهید تا مشتریها شما را ببینند!
به هیچ وجه نیاز نیست ایدههای عجیب و غریبی داشته باشید تا موفق شوید. عموم مردم فکر میکنند برای دیده شدن باید اهداف بلندپروازانه داشت و اگر هم شرکتهای بزرگ موفقیتهای بزرگی را تجربه میکنند به دلیل رعایت این مورد است. درصورتی که این طور نیست و این شرکتها به یکسری سوالات ساده پاسخ دادهاند. این سوالات از قرار زیرند:
- خب که چی؟ یعنی با هر بار پرسش و پاسخ چندین بار سوال خب که چی را تکرار کنیم تا بالاخره به ایده مد نظر برسیم. به عنوان مثال، فرآیند رسیدن به ایده اینستاگرام را بررسی میکنیم.
هر شخصی گوشی مجهز به دوربین و اینترنت خواهد داشت. خب که چی؟ میتوانند عکس بگیرند و آنها را منتشر کنند. خب که چی؟ باید برنامهای بسازیم تا مردم امکان آپلود عکس و امتیازدهی به دیگران و ثبت نظرشان را داشته باشند. در نهایت این طور بود که اینستاگرام خلق شد.
- جالب نیست؟ ایدههای کاربردی بعضا از دل کنجکاوی و تلاش اتفاقی در راستای انجام کاری خلق میشوند. مثلا کاغذ یادداشت چسبی، به صورت اتفاقی توسط اسپنسر سیلور و در زمانی خلق شد که میخواست چسبی بسازد که دو کاغذ را به خوبی به هم بچسباند. اگر او اینطور فکر میکرد که این چسب به زور دو کاغذ را به هم میچسباند و بهدردنخور است، ایده کاغذ یادداشت چسبی خلق نمیشد.
- راه بهتری هست؟ نارضایتی از وضع موجود بهترین نشانهی این روش است. بسیاری از محصولات و خدمات به این خاطر خلق شدند که پاسخی برای نیاز مشتری وجود نداشت یا این که پاسخ درستی وجود نداشت. فردیناند پورشه (خودروی پورشه)، استیو وزنیاک (کامپیوتر اپل) و لری پیج و سرگی برین ( موتور جستجوی گوگل) با همین سوال به خلق ایده رسیدند و محصولات خود را ساختند.
- چرا شرکتمان این کار را نمیکند؟ در اینجا نیروی محرکه اصلی کارفرماست. با مشتری و نیازهایش آشنا هستید و به مدیریت انتقال میدهید اما بیتوجهی میکند. اینجا فرصت خوبی برای شما ایجاد میشود تا دست به کار شوید و به نیازهای مشتری البته در کسبوکار خود پاسخ دهید.
- وقتی امکان پذیر است، چرا تولیدش نمیکنیم؟ نقطهی شروع شرکتهای بزرگ، جواب به سوالهای سادهای است که دنیا را متحول میکنند، نه آرزوی کسب ثروت. پیشتر گفته شد لزوما نباید سراغ ایدههای جدید رفت ولی گاهی اوقات به ایدهای میرسید که تا پیش از این کسی سراغش نرفته است. در بیشتر مواقع اینگونه ایدهها ریسک بالایی برای پیادهسازی دارند و بهتر است قیدش را بزنید اما گاهی اوقات که مطمئن هستید ایده شما جواب میدهد میتوانید به صورت کنترل شده در اندازه کوچک آن را پیاده کنید. اگر توانستید برایش مشتری یا سرمایهگذار پیدا کنید قدم بعدی را برای توسعه آن ایده بردارید.
- نقطه ضعف پیشتاز بازار کجاست؟ پیشتازان بازار با سه اشتباه خود را در معرض ضعف قرار میدهند که شما با شناسایی آن و تبدیل به نقطه قوت خود میتوانید خلا موجود را پر کنید. اشتباه اول این است که رهبر بازار به یک روش کاری چسبیده است. مثلا رهبران حوزه کاری شما در فضای سنتی کار میکنند و از پتانسیل فضای آنلاین استفاده نمیکنند. شما با جدی گرفتن کسبوکار اینترنتی و رعایت اصولش میتوانید برای خود سهم بازار بیشتری در نظر بگیرید. اشتباه دوم این که مشتریهای شرکت پیشتاز، ناراضیاند. مشتریها چون از کیفیت خدمات و قیمت بیثبات تاکسی تلفنیها ناراضی بوند، برای اسنپ فرصتی به وجود آمد تا خودی نشان بدهد. اشتباه سوم این است که پیشتاز بازار به جای نوآوری و ارائه خدمات بهتر روی درآمدزایی تمرکز کند. ایران خودرو در زمان شروع کار در منطقه حرفی برای گفتن داشت اما رفته رفته با بهروز نشدن و نداشتن نوآوری، عرصه را به رقبای داخلی و خارجی واگذار کرد. دلیل جولان دادن خودروهای چینی در بازار ایران دقیقا به همین اشتباه از جانب خودروسازان داخلی برمیگردد.
نقطهی مطلوب را پیدا کنید
با نقطه مشترک نمودار سه عاملیِ وِن، نقطهی مطلوب خود را پیدا کنید. این سه عامل عبارتند از:
- تخصص: تخصص یعنی مجموع قابلیت شما و اگر تیمی دارید بنیانگذاران.
- فرصت: دو نوع فرصت داریم: بازار بالفعل و بالقوه. واقعبینانه حجم بازار را در چند سال آینده برآورد کنید. البته برخی اوقات نمیشود ثابت کرد فرصت وجود دارد و فقط مجبورید باور کنید و بعدش ثابت کنید که این باور درست است.
- علاقه: این مورد یک کم سخت است، چون معلوم نیست علاقه شما موفقیت میورد یا نه ییآورد یا موفقیت، علاقهآفرین است. پس اگر از کارتا متنفر هستید ممکن است بعد از موفق شدن ورق برگردد.
فکر نکنید هر سه عامل، از اول کار، ضروری یا حتی مشخص هستند. اگر حداقل دو عامل داشته باشید، با کمی تلاش میتوانید معمولا سومی را هم پیدا کنید.
کارهای بزرگ به تنهایی انجام نمیشوند
این که در ابتدا به تنهایی کار را شروع کنید طبیعی است اما رفته رفته باید به فکر تشکیل تیم و پیدا کردن شریک باشید. کار تیمی یک شرکت را موفق میکند. شرکتهای موفق با کمک حداقل دو نیمهی گشمده شروع و موفق میشوند. این اشتباه است که توماس ادیسون، استیو جابز و هنری فورد را کارآفرینهای موفقِ تنها بدانیم. آنها شرکا و تیم بزرگی دارند اما به عنوان نماینده برند با آنها آشنا هستیم.
هدف داشته باشید
حواستان باشد پولدار شدن نباید هدف شما باشد. باید کار معناداری انجام بدهید. وقتی ارزش ارائه کنید در آن به پول هم خواهید رسید. مردم بعد از دیدن خدمات شما به شما اعتماد میکنند و مشتری شما میشوند.
شعار داشته باشید
یک شعار سه یا چهار کلمهای خلق کنید. شعار شما باید کوتاه، مثبتگرا و متوجه به بیرون باشد. مثل شعار سرگرمی لذتبخش خانواده (دیزنی) یا شعار لدت از لحظات روزمره (استارباکس).
مدل کسبوکار خود را انتخاب کنید
به احتمال زیاد در طول مسیر چندین بار مدل کسبوکار خود را تغییر خواهید داد پس خیلی سخت نگیرید و سریعا یکی را انتخاب کنید و در طول مسیر بازخورد بگیرید و اصلاح لازم را انجام دهید. مدلهای مختلفی برای کسبوکار وجود دارد. مدلهایی که در اینجا بیان میشود از کتاب هنر سودآوری نوشته آدریان اسلایوتزکی است. این مدلها از قرار زیر هستند.
- راه حل شخصی: شناخت عمیق مشکلات مشتری و پیدا کردن راهی برای مشکل او جلب رضایتش.
- چند عنصره: یک محصول در چند محیط تجاری و با قیمتهای مختلف فروخته شود مثل کوکاکولا.
- پیشتاز بازار: اپل نمونهی بارز این مدل است. پیشتاز بازار، خلاقانهترین و جذابترین محصولات را تولید میکند.
- قطعات ارزشمند: مثل تولیدکنندگان قطعات ماشین یا دستگاهای صنعتی که مستقیم به مردم چیزی نمیفروشند و بیشتر با صاحبان صنایع کار میکنند.
- صفحه تقسیم: به قدرت عرضه چیزی برسید و کنترلش را در دست خود بگیرید. این مدل همان شبکه توزیع است.
- چاپگر و تونر: یعنی فروش محصولی که مرتبا باید شارژ شود مثب تونر چاپگرها. یا مثل نرمافزارهایی که اشتراک ماهیانه یا سالیانه میفروشند.
- فریمیوم: یعنی تا جایی رایگان خدمات بدهید اما برای دریافت ظرفیت بیشتر یا مثلا حذف تبلیغات حین استفاده از محصول یا خدمت شما، مشتری باید هزینه بپردازد.
- مردمک: در این مدل باید بستری برای تولید یا انتشار محتوای جذاب ایجاد کنید و برندها حین استفاده از بستر شما برای تبلیغات یا اسپانسر شدن باید هزینه بپردازند.
- کالاهای مجازی: فروش کالاهای مجازی مثل آموزش یا طراحی نشانهای خاصی برای یک گروه در فضای مجازی.
- صنعتگر: فروش مبلمان و این قبیل موارد در این مدل جای میگیرند.
بخش خاصی را هدف قرار دهید
موفقترین و بزرگترین شرکتها هم در ابتدا روی یک یا دو گروه خاص تمرکز کردند و به نیازهای آنها پاسخ دادند. در ابتدای راه اگر روی چندین گروه تمرکز کنید خیلی زود خسته شده و به علت کمبود منابع کار را رها خواهید کرد.
ساده باشید
اگر نتوانید مدل کسبوکار خود را با حداکثر ده کلمه توضیح دهید، اصلا آن مدل، کسبوکار نیست! از کلمات قلمبه سلمبه و عجیب استفاده نکنید.
از بقیه تقلید کنید
تقریبا همهی مدلهای کسبوکار تا حالا ابداع شدهاند. میتوانید در تکنولوژی، بازاریابی و توزیع نوآوری کنید ولی ابداع یک مدل کسبوکار جدید یک کار بیفایده است.
گسترشپذیر باشید
بهتر است به جای افزایش سهم خود از یک کیک، اندازهی خود کیک را بزرگتر کنید. مشتریها انتظار محصولات خلاقانه و جذاب دارند.
دست به یک کار خجالتآور بزنید!
راید هافمن: اگر از نسخهی اول محصولتان حجالت نمیکشید، خیلی دیر محصول را معرفی کردهاید!
اولین محصول همیشه ناقص است ولی روند تکاملش به اندازه شروع کار مهم است.
سخن آخر
همنطور که گفته شد، ایدههای بزرگ، لزوما ایدههای خاص و ناب نیستند. بسیاری از ایدههای موفق نسخه بهتر همان ایدههای قبلی و تکراری هستند فقط با این تفاوت که حداقل در یک مورد بهتر هستند و وجه تمایزی دارند. پس همین الان با در نظر گرفتن مطالب این مقاله، شروع کنید. یاد بگیرید، به کار بگیرید، بازخورد بگیرید، مسیر را اصلاح کنید و این چرخه را همیشه تکرار کنید تا افول نکنید.
لطفا سوال یا نظر خود در رابطه با موارد مطرح شده را در پایین مقاله و در قسمت دیدگاه درج کنید. حتما پاسخ خواهم داد و همراه شما خواهم بود.
منبع: بخشهایی از مقاله از کتاب ((هنر شروع کردن برای هر شخص و کسبوکار)) برداشت شده است.
نویسنده: گای کاوازاکی
ناشر: نگاه نوین
ترجمه: محمد حسن گلستانه
درباره سید احمد داداش نژاد
کار اصلی من ارائه آموزشهای کاربردی به شما کارآفرینها و مدیران برای رشد کسبوکار هست تا به جایگاه واقعی خودتون برسید.
نوشته های بیشتر از سید احمد داداش نژادمطالب زیر را حتما مطالعه کنید
یافتن ایده جذاب برای کسبوکار
هر کارآفرین و هر صاحب کسبوکاری همیشه درگیر پیدا کردن ایدههای جذاب و پیاده کردنش است. در این مقاله به پیدا کردن ایدههای جذاب میپردازم.
برای راهاندازی کسبوکار اینترنتی خود دلیل محکمی داشته باشید
در این پادکست به این میپردازیم چرا و چطور باید برای راهاندازی کسبوکار خود دلیل محکمی داشته باشیم تا با هر بادی که میوزد جهت خود را تغییر ندهیم یا متوقف نشویم.
4 تصور رایج اشتباه راجع به بازاریابی
در این مقاله به 4 تصور اشتباهی پرداختم که نشان میدهد بازاریابی آن چیزی نیست که شما فکر میکنید.
دیدگاهتان را بنویسید